بسرم زد ، که "تو" را پاک کنم از غزلم
و بجای "تو" ، همیشه بنویسم "عسلم"
خواب دیدم ، بسراغ دل من آمده ای
درب دل باز شد و وای ... پریدی بغلم

سومنات دل من ، بتکده ی غمزه ی توست
بت افسونگر طناز منی و هبلم

گفتمت : حضرت معشوقه ، دلم تنگ تو شد
چشم "تو" بارش نور است به بزم زحلم

بخدا ، بوسه قشنگ است در این حال خراب
با لبت ، بلکه به تاخیر بیافتد ، اجلم

آمدی بوسه زدی ، غرق نگاه "تو" شدم
وای .... که مست نگاه تو ، ز روز ازلم

خلسه ی خواب "تو" بودم و پریدم ناگه
چشم "تو" ، زلزله افکند به جان گسلم

خواستم ، از "تو" بگویم ، غزلم مات "تو" شد
"تو" ، همان یاس خیال منی انگار "عسلم"

محمد جوکار
‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌