گسست سلسلهٔ عشق افسانه پندار من است نگاه مست او چو پیالهٔ شراب مأوای من است هستیام سرای دوست نگاهم ژالهٔ اشک شیدا تجسم تندیس آن جانان شوق پرواز من است
حرمت احساسم را نگه دار و مصرعی از شعرم را به شاه بیت هیچ غزلی نفروش پنجره ی قلبم همیشه به رویت باز است بیا و چشم هایت را سنجاق کن به آنچه از تو می نویسم نگذار ترک بردارد شیشه ی احساسم
بد است اندیشه هایی که سراب داشت ای کاش کویر دلت هم کمی آب داشت ماچون حسودنیستیم وباادب گفته ایم خوبی بدیگران هم ببین جواب داشت با عشق در عمل باشو تعامل برتراست