کاش زندگی از آخر به اول بود… پیر بدنیا میآمدیم… آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم… سپس کودکی معصوم میشدیم و در نیمه شبی با نوازشهای مادر آرام میمردیم…!!!
راه رفتن را یاد گرفتیم تا دویدن را بلد شویم دویدن را یاد گرفتیم تا راهی برای زودتر رسیدن بیابیم دویدیم و دویدیم و دویدیم بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی فقط دویدن بود نه رسیدن
زندگی… خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی… حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی… باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی… ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی… فهم نفهمیدنهاست
مردی از دست روزگار سخت می نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟ آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است ! استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟ مرد گفت: خوب است و می توان تحمل کرد ! استاد گفت: شوری آب همان سختی های زندگی است. شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه ی آن را تعین می کند. پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 826 out of 1685
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟