کاش زندگی از آخر به اول بود… پیر بدنیا میآمدیم… آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم… سپس کودکی معصوم میشدیم و در نیمه شبی با نوازشهای مادر آرام میمردیم…!!!
راه رفتن را یاد گرفتیم تا دویدن را بلد شویم دویدن را یاد گرفتیم تا راهی برای زودتر رسیدن بیابیم دویدیم و دویدیم و دویدیم بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی فقط دویدن بود نه رسیدن
زندگی… خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود زندگی… حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر زندگی… باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ زندگی… ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق زندگی… فهم نفهمیدنهاست