از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده جرس کاروانیم گوش زمین به ناله من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند چون میکنند با غم بی همزبانیم ای لاله بهار جوانی که شد خزان از داغ ماتم تو بهار جوانیم گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود برخاستی که بر سر آتش نشانیم شمعم گریست زار به بالین که شهریار من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد ماه درویش نواز از پس قرنی بازم مردمی کرد و بر این روزن زندان آمد دل همه کوکبه سازی و شب افروزی شد تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
چگونه میتوانم تمام لحظههایی را که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور محبتت مرا سیراب کردی، جبران کنم، جز اینکه بهترین درودها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت سازم. میگویند اگر عزیزی جزئی از خاطرات خوب زندگیات شد برای بودنش از او تشکر کن سپاسگذارم که دوستم هستی
Kao
Komentar
Udio
Showing 1026 out of 1898
Uredi ponudu
Dodajte razinu
Izbrišite svoju razinu
Jeste li sigurni da želite izbrisati ovu razinu?
Recenzije
Kako biste prodali svoj sadržaj i postove, počnite s stvaranjem nekoliko paketa. Monetizacija