خواســـــتم تا ته این قصه بمانم که
نشــــد
غزلـــــی از ته دل با تو بخوانم که
نشـــــد
خواســــتم حادثه باشم، که بیفتم به
دلــــت
لذت عشـــــق به خونت بدوانم که
نشـــــد
خواســـــتم اشک مرا پاک کنی در
بغلـــــت
تن در آغـــــوش غریبت برهانم که
نشـــــد
خواستم دست تو بر شانه ی من تکیه
کـــنی
و تو را مال دل خویـــــش بدانم که
نشــــد
خواســـتن نیست توانستن و مـــــن از
ته دل
خواســــتم آتش عشقی بنشانم که
نشــــد....نشد ..
اگر ماه از تو زیباتر بود
هرگز دوستت نمیداشتم.
اگر موسیقی از آوای تو دل انگیزتر بود
هرگز به تو گو ش نمیسپردم.
اگر اندام آبشار،از تو زیباتر بود
هرگز به نگاهت نمینشستم.
اگر باغچه از تو خوشبوتر بود
هرگز تو را نمیبوئیدم.
در باره ی شعر هم میپرسی
بدان اگر به تو نمیمانست
هرگز نمیسرودم..
با من مذاکره کن ؛
من آمادهی هر توافقیام ؛
تو تحریمهایِ بیرحمانه علیهِ احساسم را بردار ...
من هم قول میدهم تمامِ سانتریفیوژهایِ غرور و افکارم را ؛
قربانیِ یک ثانیه شنیدنِ صدایت کنم ...
بیا و از این برجام ِدو نفره ی لعنتی خارج نشو ...
بمان ...
من تا هر ضرب الاجلی که معین کنی ؛
به مفادِ عهدنامهات پایبندم ،
حتی اگر غیرِ منطقی باشد ....
نرگس صرافیان طوفان
گرچه بر زمینم زد
عشقی کودکانه
#اما بلندم کرد
عقلی جاودانه