خیابان یک درخت بود
اتوبوسها خوشه خوشه رد میشدند
آدمها ترش و شیرین
و کلاغها حق انتخاب داشتند
هنرستانِ دخترانۀ سلام
درست کنار مسجد بود و
غوره ها با سلام و صلوات میرسیدند
حتی اهالی پارک در خمیازۀ صبح پیر به نظر میآمدند و
گویی زمان چیدنشان رسیده بود
خوشحال بودم
در حکمت خدا مقرر شده بود
حبه های انگور در خوشه جمع شوند
راستش
حال سلام دادن و عرض تسلیت
به جمعی که تابوت روی دوش می بردند، نداشتم
کسی هم انتظاری از من نداشت
جز زنی
که برگ برگ
زندگی اش را می چید، دلمه درست کند
همان که بعدها مادرم شد!
دانلود آهنگ جدید و بسیار زیبای مرتضی پاشایی به نام گله دارم
http://music-bass.ir/492/%D8%A....F%D8%A7%D9%86%D9%84%
یادت امشب به برم بود... خدا میداند
دیده بر چشم ترم بود... خدا میداند
خندهء روی لبت، حکم غزل داشت ولی
گریهات در نظرم بود... خدا میداند
چشم تو جام شرابیست، نگاهت چون می
مستی آن به سرم بود... خدا میداند
آن که در عشق تو هی سوخت، ولی هیچ نگفت
سینهء پر شررم بود... خدا میداند
رد شدی از سر کویم، به تمنا گویا
یوسفی در گذرم بود... خدا میداند
آنچه بر روی تو میریخت شب بارانی
اشک و خون بصرم بود... خدا میداند
پای بیمهری و بیمعرفتیهای دلت
ماندهام؛ این هنرم بود... خدا میداند