بر بلندای آسمان نشسته ام اما تنهای تنهای تنها گمان میکردم که خوب میشود اما نشد که نشد که نشد من ماندم و دریایی پراز خیال گاهی غرق در رویا و گاهی غرق درخیال
لا اله الا خودت؛ لا عشق الا عشق یک مجنون اهدنا لیلا! به سوی شهر خود لا یزد، لا مشهد سوی چشمان تو می آیند زائرها و شاعرها فرق چندانی ندارد با تو اصلاً یزد با مشهد
بوی موهایت نباشد در حرم عطری نمی بارد می برد هر شب قطاری تار مو از یزد تا مشهد آنقدر که مشهدی ها از لب قند تو می گویند چشم خواهد زد زمانی مطمئناً یزد را مشهد