پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
کشف کردن نوشته ها
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
من خوش خیال می گردم دنبال تو
این روزها که عشق به عصیان رسیده است
ای دوستان به ما نیکی زیاد بس است
کز لطفتان به ما فراوان رسیده است
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
دیگر دلم به سادگی پیوند نمی خورد
من زخم کهنه ام به نمکدان رسیده است
ای آنکه بعد یک عمر هوای ما کردی
بیا که سخت موقع جبران رسیده است
من زخم کهنه ام به نمکدان رسیده است
ای آنکه بعد یک عمر هوای ما کردی
بیا که سخت موقع جبران رسیده است
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
مانند طفلی که به دبستان رسیده است
از زندگانی بی خبر بحران رسیده است
از آن اول نوشته اند بر لوح روزگار
هرجا که درد بود به انسان رسیده است
از زندگانی بی خبر بحران رسیده است
از آن اول نوشته اند بر لوح روزگار
هرجا که درد بود به انسان رسیده است
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
صدای همهمه از گوشِ گوشه‌ی خانه
زنی که پیر شدم در لباس مردانه
منی که جز تو کسی را بغل نمی‌کردم
و بالشی که در آغوش من تناسخ داشت
زنی که پیر شدم در لباس مردانه
منی که جز تو کسی را بغل نمی‌کردم
و بالشی که در آغوش من تناسخ داشت
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
زنی که نیمه فنجان چای را نوشید
لباس باکرگی را سیاه می پوشید
میان قرمزی مانده روی فنجانش
هزار مسئله بودو هزار پاسخ داشت
لباس باکرگی را سیاه می پوشید
میان قرمزی مانده روی فنجانش
هزار مسئله بودو هزار پاسخ داشت
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
دوستان امروز تون عالی وخوش
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 457 out of 1683