بیاموزم تو را گر کار بندی که بی گریه زمانی خوش بخندی چو خندان گردی از فرخندهفالی بخندان تنگدستی را به مالی نبینی آفتاب آسمان را؟ کز آن خندد که خنداند جهان را
به آهن چون فراهم شد خزینه از آهن وقف کن بر آبگینه به دستوری حدیثی چند کوتاه بخواهم گفت اگر فرمان دهد شاه من از سِحرِ سَحَر پیکان راهم جرس جنبانِ هارورتانِ شاهم نخستین مرغ بودم من درین باغ گرم بلبل کنی کینت و گر زاغ به عرض بندگی دیر آمدم دیر و گر دیر آمدم شیر آمدم شیر چه خوش گفت این سخن پیر جهانگرد که دیر آی و درست آی ای جوانمرد در این اندیشه بودم مدتی چند که نزلی سازم از بهر خداوند
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 483 out of 1684
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟