خَبَزدو همان قدر دارد که هست وگر در میان شقایق نشست نه منعم به مال از کسی بهتر است خر ار جل اطلس بپوشد خر است بدین شیوه مرد سخنگوی چست به آب سخن کینه از دل بشست دل آزرده را سخت باشد سخُن چو خصمت بیفتاد سستی مکن چو دستت رسد مغز دشمن بر آر که فرصت فرو شوید از دل غبار چنان ماند قاضی به جورش اسیر که گفت اِنَّ هذا لِیَوم عَسیر
بردیوار عمر نوشتم قدم هایت را آهسته بردار هنوز قطار خوشبختی ام را میبینم از دشت های دور پشت کوه های حسرت واز لابلای جنگلهای سر به فلک کشیده، دست تکان می دهد عقربه های زندگی ام خواب به چشم ندارن...
می نویسم شعــــــر های تازه تر از عشق تو تا که با بـــرق دوچشمان تو تیمارت شوم عهــــــد بستم بادلم تا که به دستـــت آورم گر توترکم کرده باشی سخت بیمارت شوم
بوسه زنم در کوی تو خاک در درگاه تو لختی بیا ای مه جبین تا سر برم در راه تو چون بی وفایی میکنی، محنت دو چندان میبرم ای لاله ام،آلاله ام افتاده ام درچاه تو
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید که جایی که دریاست من کیستم؟ گر او هست حقا که من نیستم چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنارش به جان پرورید سپهرش به جایی رسانید کار که شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندی از آن یافت کاو پست شد در نیستی کوفت تا هست شد تواضع کند هوشمند گزین نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
Showing 494 out of 1840
Angebot bearbeiten
Tier hinzufügen
Löschen Sie Ihren Tier
Bist du sicher, dass du diesen Tier löschen willst?
Bewertungen
Um Ihre Inhalte und Beiträge zu verkaufen, erstellen Sie zunächst einige Pakete. Monetarisierung
Bezahlen von Brieftasche
Zahlungsalarm
Sie können die Artikel kaufen, möchten Sie fortfahren?