....زنده نگهدارم....... من آمدم که سهراب را زنده نگهدارم مثنوی خوانم بندبندش ان به یا آرم من امده ام که صبح زیبا یش باشم از پشت هزار دروغ نهال راستی انگارم
آن دو چشمان سیاه به زمین دوخت آسمانم را بیهوده و بی گناه همه جا بهم ریخت مکانم را سر سودای که نبود فکر دنیا و غم فردا هرگز بحث ایمان تو بود به گمانم سوخت زمانم را