در گذر زمان
آرام آرام
اما قرص و محکم
از بیابان هاي سنگلاخ
با اندکی آب بر دوش
خسته اما امیدوار
ثانیه ها و لحظه ها
چون حلقه هاي زنجیر
می گذرند از پی هم
ولی میدانستم و مطمعن بودم
آن طرف این کوههای سخت و سرد
آن طرف این زخم هاي پر از درد
دشتی پر از سرسبزی و گل خواهد بود
روزگارانی خوش و خرم …
پس نفس نفس زنان
بی هیچ وقفه اي
با دلی سرشار از امید
قدم هایم را بر می دارم
و می دانم زیرپایم سفت است
و می دانم زیر پایم سفت است…
مریض که میشوی
پرستار میشوم …
میآیم و مینشینم کنار تخت دلتنگی ات
موهایت را
با دستانم نوازش میکنم
میروم و قرص “ماه ” را برایت می آورم!
تب که میکنی
در حوض شب پاشویه ات میکنم
حوضی که همان قرص در آن است
و پتوی نم دار ابر را
رویت میکشم
دستانت را در دستم میگیرم
و تا خود صبح برایت دعا میخوانم
غصه نخور نازنین من
تا خورشید سلامی دوباره کند
خوب شده اي …
نه طبق ِ مُد دوستت دارم
نه به حکم سنت!
همه ی چیز بنا بر فطرت است
“خوب ها”
دوست داشتنی اند…
http://music-bass.ir/index.html