«مهتابی نمی تابد» هوا سرد و زمستانیست مهتابی نمی تابد شب تار است و طوفانیست مهتابی نمی تابد میان کوچه سرما می کند بیداد و عشقی نیست تو گویی مرگ انسانیست مهتابی نمی تابد اسیر غم شده بلبل نمی خواند در این دوران اسیر و بند و زندانیست مهتابی نمی تابد فروزان می شود در سینه ها حرص و حسد امروز مطیع نفس شیطانیست مهتابی نمی تابد نمی روید در این باغ خزان آلاله ای دیگر پُر از خار بیابانیست مهتابی نمی تابد شده دیو درون آدمی بیدار و آدم خواب مطیع نفس حیوانیست مهتابی نمی تابد نمی خواند میان این خزان مرغ غزلخوانی در اینجا جغد بد خوانیست مهتابی نمی تابد شده سجّاده رنگین بوی تزویر و ریا در آن به ظاهر حال روحانیست مهتابی نمی تابد بخواب ای طفل بی مادر که بیداری نمی باشد شب تاریک و ظلمانیست مهتابی نمی تابد هوا بس ناجوانمردانه سردَست «مخلص صادق» شبی سرد و زمستانیست مهتابی نمی تابد
Kao
Komentar
Udio
Showing 622 out of 1830
Uredi ponudu
Dodajte razinu
Izbrišite svoju razinu
Jeste li sigurni da želite izbrisati ovu razinu?
Recenzije
Kako biste prodali svoj sadržaj i postove, počnite s stvaranjem nekoliko paketa. Monetizacija