در این دریای طوفانی اگر دل ناخدا باشد
رساند قلب عاشق کِشتی جان را به ساحل ها
دلم را پیش چشمان عسل رنگش فدا کردم
ولی افسوس! نوشیدم از آن زهر هلاهل ها
نگاهِ شهر آشوبش پُر است از راز ناگفته
که حیران تا ابد هستند توضیح المسائل ها
سراپا حُسن او کرده رقیبان را پُر از تشویش
به هر گامی که بردارد بیفتد لرزه بر دل ها
حسادتهای بی پایان و مکر مدّعی ها شد
دلیل شهرتم، الحقّ شدم مشهور محفل ها
زمینی خشک را مانم که سیرابم ز درد و غم
نمانده در دل پُر حسرتم، امید حاصل ها
#حامد_بیدل