من که هر وقت عجلهای در کار بود
کلید را در جیبم پیدا نمیکردم
طبیعی بود اگر جملهی "دوستت دارم" را
به موقع در دهانم پیدا نکنم
تو مثل تمام معشوقههای دنیا
دیرت شده بود و باید میرفتی
رفتی
و من بعد از رفتنت بارها گفتم دوستت دارم
بارها و بارها ...
مثل دیوانهای که رو به خیابان ایستاده
و کلید را مدام در قفلی میچرخانَد که نیست ...