دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای بهنام بانی به نام زخم کاری
http://www.music-bass.ir/1400/....6/12/%D8%AF%D8%A7%D9

دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای بهنام بانی به نام زخم کاری
http://www.music-bass.ir/1400/....6/12/%D8%AF%D8%A7%D9
حکایت بسیار جالب عضدالدوله و قاضی !
در دوران عضدالدوله دیلمی مردی نزد قاضی شهر مال فراوانی به امانت نهاد و به حج رفت . چون بازگشت و مال خویش خواست ، قاضی انکار کرد . صاحب مال شکایت نزد امیر عضدالدوله برد . امیر اندیشید که اگر از قاضی مال را مطالبه کند او انکار خواهد کرد . از این روی چاره ای اندیشید . قاضی را فرخواند و گفت : مال بسیاری برای روز مبادای فرزندانم نزد من است و می خواهم آنرا نزد کسی به امانت بگذارم تا پس از مرگ من به آنان تحویل دهد و از این موضوع هیچ کس حتی فرزندانم نباید اگاه باشند . من وصف امانتداری تو بسیار بشنیده ام بنابراین به خانه رو و جایگاه محکمی برای آن فراهم ساز تا این اموال مرا مخفیانه بدان جای منتقل کنی . قاضی مسرور شد و با خود اندیشید چون عضدالدوله بمیرد چون کسی از راز این مال باخبر نیست می توانم همه ی آنرا برای خود تصاحب کنم . پس با شوق وصف ناپذیری به تهیه ی مقدمات کار پرداخت . عضدالدوله آنگاه مرد مالباخته را فراخواند و گفت : اکنون بنزد قاضی برو و دوباره مالت را طلب کن و بگو اگر امانت مرا باز پس ندهی شکایت تو را نزد امیر عضدالدوله خواهم برد . چون مرد مالباخته نزد قاضی رفت ، قاضی از بیم آنکه شهرتش لکه دار شود و امیر امانتش را بدو نسپارد فورا مال شخص مالباخته را پس داد . امیر چون خبر شد بخندید و قاضی را از شغل خویش برکنار کرد!
🦋❤️🩹
گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
لب بر ندارم از لب یاقوت فام او
با من سخن ز لعل روان بخش یار کن
آب حیات را چه کند تشنه کام او
یک عمر تلخکام نشستم که عاقبت
حرفی شنیدم از لب شیرین کلام او
کار مرا به نیم نگاهش تمام کرد
بنگر چه میکند نگه ناتمام او
گر واعظان حدیث قیامت شنیدهاند
من دیدهام قیامت خود در قیام او
دست کسی به نقرهٔ خامش نمیرسد
جانم بسوخت در سر سودای خام او
دستی که دل بر آن سر زلف دو تا کشید
از من کشیده دست فلک ، انتقام او
ما را ببخش اگر به کشاکش فتادهایم
کز اشتیاقِ دانه ، ندیدیم دام او
عاشق نمیکِشد قدم از رهگذار دوست
گر افعی گزنده بود زیر کام او
هرگز هما به اوج سعادت نمیرسد
تا از پی شرف ننشیند به بام او
گشتند متفق همه خوبان روزگار
آن گه زدند سکهٔ شاهی به نام او
دانی که چیست حالت درویش و پادشاه
گر بنگری به فقر من و احتشام او
در عهد شاه نظم فروغی نظام یافت
یارب که مستدام بماند نظام او
فروغى بسطامى
ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺩﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ، ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺟﺎﻧﺎ ﺑﺰﻥ ﺁﺗـــﺶ ﺗﻨﻢ ،ﺑﻪ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺳﺎﺯ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮐﻮﮎ ﮐﻦ، ﺑﺎ ﺳﺎﻏﺮ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ
ﺩﻟﺪﺍدگان ﺭﺍ ﺗﺎ ﺳــــــﺤﺮ، ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﯾﻠﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﻣﺴﺘﺎﻧﻪ ﭼﻨﮕﯽ ﻣﯿﺰﻧﯽ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺰﻥ ﺭﺣﻤﯽ ﻧــــﻤﺎ
ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﺖ ﺷﺪﻡ ،ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﺗﻨﺒﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﺎﺯ ﮐﻦ ،ﺭﻗﺺ ﺳﻤﺎﻉ آﻏﺎﺯ ﮐﻦ
ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻨﻮﻥ، ﺣﺮﻑ ﺍﻫﻮﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﮏ ﺑﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭ، ﮐﻦ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺖ ﺑﯿﻘﺮﺍﺭ
ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﻭَﺷﺎﻥ ،ﺟــــــــــﺎﻡ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﯾﻮﺳﻒ ﺑﯿﺎ ﻭ ﺩﺭﺱ ﻋﺸﻖ، ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﺎﻕ بین
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺯﻟﯿﺨﺎ ،ﺣﻀـــﺮﺕ ﺍﺳﺖ ،ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﯿﺰﻧﯽ...