شکر بریز و دلم را به شعر مهمان کن
عبور عقربه ها را سریع و آسان کن
برای من فقط از سوز و ساز عشق بگو
بیار سوزنی و زخم خار درمان کن *
کج است خشتِ بنای نخستِ این دیوار
نرفته تا به ثریا، بکوب و ویران کن
جهان پُر است از اخبارِ سرخِ پیکرِ ما
بغل کن این تنِ زخمی و بوسه باران کن
رسیده جان به لب و روزگار حیرانی ست
به صحبتی و سلامی سری بسامان کن
هزار دوره ی آخرزمان به خود دیدیم
به صبر بدرقه ی دورِ روبه پایان کن
#زهرا_فیض
اردیبهشت ۱۴۰۱
*غم عشق آمد و غم های دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
"سعدی"
.
بهارم، دخترم، از خواب برخیز
شکرخندی بزن، شوری برانگیز.
گل اقبال من، ای غنچهی ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز.
بهارم، دخترم، آغوش وا کن
که از هر گوشه گل آغوش وا کرد.
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد.
بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست
چمن زیر پر و بال پرستوست.
کبود آسمان همرنگ دریاست
کبود چشم تو زیباتر از اوست.
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل
تماشا کن تبسمهای او را
تبسم کن که خود را گم کند گل
بهارم، دخترم، دست طبیعت
اگر از ابرها گوهر ببارد؛
وگر از هر گلش جوشد بهاری؛
بهاری از تو زیبا تر نیارد.
بهارم، دخترم، چون خندهی صبح
امیدی میدمد در خندهی تو.
به چشم خویشتن می بینم از دور
بهار دلکش آیندهی تو.
#فریدون_مشیری
انتقال مهاجران انگلیس به روآندا ؟!
https://forum.poemse.com/topic..../4018-%D8%A7%D9%86%D