Posts
Mga gumagamit
Mga pahina
Grupo
Blog
Merkado
Mga kaganapan
Forum
Mga pelikula
Mga trabaho
Mga pondo
خواهم که در آغوش تو ای ماه بمیرم
جـان را به تو بسپـارم و آنـگاه بمیـرم
هر لحظه جدا از تو بوَد حسرت و اندوه
خـواهم که رهـا زیـن غم جانکاه بمیرم
آن خسته گدایم که گَرَم در بگشـایی
در دولـت آغوش تو چون شاه بمیرم
گر بر قدحم باده از آن لعل بریزی
آنقـدر زنــم بــاده که والله بمیـرم
تو ماه بلندی و من افتادهی در خویش
جـانـا مپسـندم که در این چـاه بمیرم
ترسم همه ایناست که از شوریِ بختم
دستـم نرسـد بر تو و در راه بمیـرم...
عباس_نصیری
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
#مولانا
Mona2
Tanggalin ang Komento
Sigurado ka bang gusto mong tanggalin ang komentong ito?