هر آدمی یک ظرفیتی دارد.
بعضی ها زیاد ، بعضی ها کم!
بسته به تحملشان . . .
می جنگند ، می سوزند ، می سازند ، می بخشند ...
اما اگر پیمانه شان پر بشود ؛
اگر کارد به استخوانشان برسد ؛
حالا هر چقدر هم از خود گذشتگی داشته باشند ،
صبور باشند ، وفادار باشند
عاشق باشند ، متعهد باشند
دیگر باعث نمیشود پایتان بمانند!!
هیچ چیزی جلودارشان نیست.
قید دلبستگی هایشان را میزند و میروند.
بیایید قدری خوددار باشیم!
و آدم ها را به لبریز شدن ظرفیشان وادار نکنیم.
صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست
یک بار گفتی میروم تکرار لازم نیست
وقتی دلت با من نباشد بودنت درد است
هر بار می گفتم بمان این بار لازم نیست
چیزی نگو تا بیش از این ها نشکنم دیگر
بی حرف بگذر بی وفا اقرار لازم نیست
حالا که آغوشم فقط در حکم زندان است
آزاد هستی بعد از این اجبار لازم نیست
با چشم هایی خیس راهی کردمت اما...
وقتی نمی خواهی مرا اصرار لازم نیست
پنهان نکن لبخند خود را موقع رفتن
عاشق نبودی بی گمان انکار لازم نیست
بگذار خوش باشد دلم با زخم تنهایی
بعد از تو میمیرد ولی تیمار لازم نیست
هرچند نزدیکی به من مانند پیراهن
صد شهر دوری از دلم دیوار لازم نیست...
ڪم.ڪم،
نم نم،
دوستم.داشتہ.باش
بگذار سالها ڪش بیاید این عشق
ولرم.دوستم.داشتہ.باش
معمولے عاشقم باش
#ملس...
من تو را براے همہء.عمر مےخواهم
بگذار.آهستہ
اما پیوستہ
با.هم.باشیم..
ارشان (جواد) صابر مختاری
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟