ميراث من
نه به قيد قرعه
نه به حكم عرف!
يک‌جا سند زده‌ام همه را
به حرمت چشمانت به نام تو...

اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشم هایم را ، سکوتم را ، صدایم را

اگر می شد برای دیدنت ، دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم !

دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده

همیشه بت پرستم ، بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده ، به چشمان تو دل بسته

تو هم حرفی بزن ، چیزی بگو ، هر چند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری ؟!

خودم می دانم از چشمانت افتادم ، ولی این بار
بیا و خورده هایم را ز زیر دست و پا بردار

ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت

در راه عشق مرحله‌ قرب و بعد نیست
می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمت

″تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب″
جان عزیز خود به ″نوا″ می‌فرستمت

ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت...

سلام
صبح بخیر
بازم پنجشنبه زیبا امد....
خوبین همه
روز خوشی داشته باشین دوستایه گلم

خدا وقتی تو را آفرید
معجزه کرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه می کنم
ایمان می آورم

آهنگ خون سیاوش معین
متن آهنگ خون سیاوش معین
وای اگه خون سیاوش ، دامنه شبو بگیره
اگه باز به زخم رستم ، سهراب قصه بمیره(سهراب قصه بمیره)
وای اگه درفش کاوه ، بشه باز خنجر ضحاک
اگه باز از تخت جمشید ، خسرویی بیفته رو خاک

برای درست کردن این شات های خوشگل دو بسته ژله بلوبری و یه بسته ژله الوئه ورا و دو تا لیوان شیر با بستنی لازم داریم یه بسته ژله بلوبری رادر یه لیوان آب جوش حل میکنیم و یه لیوان آب سردبهش اضافه میکنیم و به اندازه یک سوم شات پر میکنیم و توی یخچال میزاریم تا ببنده بسته دوم ژله بلوبری هم توی یه لیوان اب جوش حل میکنیم و میزاریم با محیط هم دما بشه و از حرارت بیفته بعد بهش یه لیوان بستنی اب شده یا شیر اضافه میکنیم (اگه ژله داغ باشه شیر میبره پس صبور باشید).بعد لایه دوم را داخل شات ها میریزیم و داخل یخچال میذاریم یه بسته ژله الوئه ورا را با یه لیوان آب جوش حل میکنیم و صبر میکنیم تا از حرارت بیفته و بهش بستنی آب شده یا شیر اضافه میکنیم .و لایه

نگهداری مواد غذایی تو فریز

نخود و باقلا رو بعد از شستن رو يه پارچه نخى پهن ميكنم تا كاااملا آبش كشيده بشه،بعد تو زيپ كيپ ميريزم فريز ميكنم،نه بو ميگيره نه تغيير رنگ و مزه ميده و نه هيچى

به پایت ریختم اشڪے و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمے گردم ڪه چون شمع سحر رفتم

تو رشک آفتابے ڪے به دست سایه مے آیے
دریغا آخر از ڪوے تو با غم همسفر رفتم