اي مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها تا عهد تو دربستم عهد همه ی بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه ی پیمانها تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گلستانها آن راکه چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه ی درمانها
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه ی نعمت فردوس شما را گر سرم میرود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را