به من بازگرد ای چو جان و جوانی که تلخست بی تو مرا زندگانی من اندر فراق تو ناچیز کردم جمال و جوانی، دریغا جوانی دریغا تو کز پیش رویم جدایی دریغا تو کز پیش چشمم نهانی
خدا حافظ از دور از دور دور میان دلتنگی سال پیش میدانی دلم گرفته بود؟! برای بوسیدن دستت! کناری میان غریبستان علی(ع) حسرتش مانده به دل دیدار روی ماهت از دور
گر یک وفا کنی صنما صد وفا کنم ور تو جفا کنی همه من کی جفا کنم گر بر کنم دل از تو بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم آن دل کجا کنم هرگز جدایی از تو نجویم که تو مرا جانی ز جان خویش جدایی چرا کنم جانم ز تن جدا باد ار من به هیچ وقت یک لحظه جان ز مهر تو ای جان جدا کنم
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی از محنت تو نیست مرا روی رهایی معذوری اگر یاد همی نایدت از ما زیرا که نداری خبر از درد جدایی در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد بر آرزوی آنکه تو روزی به من آیی من بیتو همی هیچ ندانم که کجایم ای از بر من دور ندانم که کجایی گیرم نشوی ساخته بر من ز تکبر تا که من دلسوخته را رنج نمایی ایزد چو بدادست به خوبی همه دادت نیکو نبود گر تو به بیداد گرایی بیداد مکن کز تو پسندیده نباشد زیرا که تو بس خوبی چون شعر سنایی