عیسی صلیبت مانده بر سر شانه ی ایمان من موتم به اعجازت بیا، اغاز کن پایان من دیهیم خار است برسرم ،کی میرهم از افسرم ایکاش میگفتی که چیست درعشق توتاوان من
توام چون نیستی منظر ،نظر میگیرم از دنیا رضایت می دهم داغت بگیرد چشم هایم را جهان جلاد خوبی نیست ،جان در دَم نمیگیرد چهل سال است ذره ذره خون میریزدم هرجا
من نه شیرینم که فرهاد در پی او عاشقانه است شعرهایم را نخوانید شعرهایم شوکرانه است مسلخ مهر است قلبم در سیه چال تنی زار وآن تهمتن که تو دیدی زال بی سام وسرانه است
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 923 out of 1948
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟