Tycka om
Kommentar
Dela med sig
Upptäck inlägg
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
دو فنجان قهوه دو صندلی و یک میز مقابل من مقابل تو و یک خروار سکوت ساعتها من نگویم تو گوش کنی تو نگویی من گوش کنم و تنها لرزش بی تاب قهوه تمامِ ما را فریاد بزند
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
مادرم نقاش بـود
پدرم سـاز میـزد
مادرم سوز ساز پدرم را می کشید
پدرم نقش های نگاه مادرم را، چنگ میزد
گاه گاهی که سفره خالی می شد
پدرم سـاز میـزد
مادرم سوز ساز پدرم را می کشید
پدرم نقش های نگاه مادرم را، چنگ میزد
گاه گاهی که سفره خالی می شد
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
یک احساسِ زخمی
زمان می برد، تا ترمیم
مجال می خواهد به نو شدن
با شکوه گَشتن و رقص و سماع
حُرمتِ حریمِ آدمها ، داشته باشیم
زمان می برد، تا ترمیم
مجال می خواهد به نو شدن
با شکوه گَشتن و رقص و سماع
حُرمتِ حریمِ آدمها ، داشته باشیم
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
آوخ که خیال بلند فصلت، مجال نمی دهد از حقیقت کوتاه وصلت بسرایم
افسوس
غبار قدم تو ، که پرده حریر چشمان من است
مجال نمی دهد فروتنانه بسرایم
و امروزآسمان هم برای بی قراری من ناله میکند
افسوس
غبار قدم تو ، که پرده حریر چشمان من است
مجال نمی دهد فروتنانه بسرایم
و امروزآسمان هم برای بی قراری من ناله میکند
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
به خاطر دیگری هرگز ، به اندازه خودت دست نزن
Tycka om
Kommentar
Dela med sig
Showing 927 out of 1950