بنام عزیزِ عزیزتر زِ جان باسمِ شهِ بی مثالِ لسان فروغِ فروغان شهِ جاودان تهی از غروب و طلوعِ عیان نمایش قدرت لایزال و عهد گرفتن از جدِ بشر توسط خالق ، مبینِ رسالت انسان است، رسالتی که بنیان عقد است و عقد تعهد لازم الاجرا،
من بارها از این مارهای خیز برداشته ، زهر خورده ام. طعم داغ طعنه های تند و بوی حماقت میداد . هضم آنهمه بی مهری ، مشمئز کننده بود اما کشنده نبود. من دریافته ام ، زهرِ آن مارهایِی که زیر خاک پنهان شده اند ، کشنده است . زهرِشان شبیه دروغ است
کجایی ای رفیق رفته در نابود،من اینک در میان شهر بی دروازه قلبت به دنبال رهایی از تو می گردم.کجای قصه مبهم بود؟ وشاید خواب می بینم ،گمانم باز می گردم.که هستی در وجود من؟ من آن تنها سوار خسته از راهم.تماشا کن،من آن فصل جدایی در میان مرد ونامردم،
ای مار هزار پیچِ تفتیده به آتشِ تهی مغزان وی گنج نهفته بر سینه ی کویر روزگاری میخروشیدی و بر دشتها و کشتزارها میچمیدی. چگونه مردنت را باور کنم زنده رود( 1 ) بی همتا
گر پلهای باشد به عمق ترس و وحشت، و سقفی شکننده تر از عهدهایم، زمینی گسستنی تر از بندهایم، و فضایی غمگینتر از شِکوِههایم همه با پا پیمایم و پناه گیرم، قدم گذارم و بر دوش کشم. مرا گاه با اسم آینده ترسانند، گاه بگویند گذشته در کمین توست.
گفت : ترس وجودم رو گرفته انگار زیادی شوخی گرفتم کار این دنیام رو . دارم با واقعیت اعتقادم به دین و تکلیف و وظایف شرعیم بازی میکنم . این اعتقادی که من دارم برای دلخوش کردن خودم و یه مقدار هم برای ریا و چشم مردمه .
فرصت نو شدن اینبار به من سر زده است،بین مقصود سفر و نگاهم انگار مجلسی بر پا شد.مرغ حق پر زده است،چشم شب ،روشن از این موهبت سر زدگی در خواب است. تو بیا سوی صمیمیت پاک،چشمه روشن یک خوشه تاک،در میان من وتو خنده تلخ بلوط طعم این واقعه را خواهد داد.سرخی ...
یک دست گلاب و یک دست.. نیم شب است..گوشه ی پرده را بالا زدم . دوباره خواب از چشمم پریده و هوش از سرم.نوزاد همسایه همچنان میگرید.هنوز کیسه زباله آنطرف خیابان در سوز سرما خش خش به راه انداخته. باز صدای گربه ای می آید گرسنه.. کتابهای روی میز ...
من تنها هستم اما افسرده نه . من تنها هستم اما زندانی نه. من تنها هستم اما متنفر نه من تنها هستم اما غمگین نه. من تنها هستم ، اما خندانم اما سرحالم اما بانشاطم اما زنده ام زنده با امید، با شور، با عشق. عشق به خودم، به زندگی، به خلقت. من تنها هستم اما ...