صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم
بیا تا برایت بگویم
چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من
شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق چنین است
باید انسان برای خودش یه حریم
و حرمت هایی داشته باشد
نباید انقدر خوب بود که بقیه
پیش خودشان خیالاتی شوند
دلت را بشکنند و لبخند بزنی
بشکنند و لبخند بزنی
بشکنند و لبخند بزنی
تا کی...
برای آنهایی که تا رویت را برگردانی
اَنگ ساده لوحی بر پیشانی ات میزنند
گاهی باید با آدم ها همچون خودشان رفتار کرد،
تا بدانند تحمل خودشان
کار آسانی نبوده است.
یوسف مرادعلی وند
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟