در زیر زبان هر انسان ، دو چشمه است
که از یکی نور و شفا می جوشد و از دومی
زهر و پلیدی ...
و زبان گاهی در این ریشه دارد و گاهی در آن پس یا زهر از آن جاری است یا شفا ...
اما در سکوت چیزی است، برتر از زهر و شفا که می توانند اندیشه تو را بسازند ...
اندیشه تو، از طریق کلامت آشکار میشود...
خداوندا در این منزل برافروز از کرم نوری
که تا گم کرده خود را بیابد عقل انسانی
شب قدر است در جانب چرا قدرش نمیدانی
تو را میشورد او هر دم چرا او را نشورانی
تو را دیوانه کردهست او قرار جانت بردهست او
غم جان تو خوردهست او چرا در جانش ننشانی
چو او آب است و تو جویی چرا خود را نمیجویی
چو او مشک است و تو بویی چرا خود را نیفشانی
#__مولانا