ساڪٺ و تنها...
چوݧ ڪتابي در مسیر باد...!!
مےخورد
هردم ورق اما...
هیچ ڪس اورا نمےخواند...!!
برڪَها را
مےدهد برباد...
مےرود از یاد...
هیچ چیز ازو نمےماند...!!
بادباݧ ڪشتي او
در مسیر باد...
مقصدش هرجا ڪہ باداباد..!!
بادباݧ را
ناخدا باد اسٺ...
لیڪ او را هم خدا
هم ناخــدا باد اسٺ..!!
" قیصر_امین_پور "
تورا باچشم دل دیدن چه خوب است
برایت تک گلی چیدن چه خوب است
برای باور این عشق پر شور
به جان تو قسم خوردن چه خوب است
زرنگ و روی دنیا دل بریدن
کنار تو غزل خواندن چه خوب است
شبی باهم کنار اتشی گرم
زدستت باده نوشیدن چه خوب است
شراب و باده و چشم خمارت
به ساز عشق رقصیدن چه خوب است
بدون دین و مذهب یا خدایی
لبانت را پرستیدن چه خوب است
اگر چه دوری از من ای عزیزم
به رویای تو خوابیدن چه خوب است
من اسیرم ، عاشقم عاشق تر از افسانه ها
با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها
سر خوش هستم من اگر با من بمانی تا ابد
گر نمانی وایِ من از طعنۀ بیگانه ها...
گویند که عشق عاقبت تسکین است
اول شور است و عاقبت تمکین است
جانست ز آسیاش سنگ زیرین
این صورت بیقرار بالایین است
#مولانا
من از خدا کــــه تـــو را آفرید ، ممنونم
از آن که روح به جسمت دمید، ممنونم
از آن که مثل بت کوچکی تراشت داد
از آن که طــرح تنت را کشید ممنونم
تو راه میروی اندام شهر می لرزد
من از تمــام درختان بیـــد ممنونم
در این غروب ، در این روزهای تنهایـی
از اینکه عشق به دادم رسید، ممنونم
من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت
و آن کـــه آمد و او را خریـد ، ممنونــــم
من از نگاه پریشان آن زلیخـــایی
که خواب پیرهنم را درید، ممنونم
چقدر خوب و قشنگی! چقدر زیبایی!
من از خدا کـــه تـــو را آفرید، ممنونم
به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست
و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست
همه شهر به دلدادگی ام می خندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست
«تو به من گفتی ازین عشق حذر کن» ... آری
و تو گفتی که ره عشق تو سخت ست، که نیست
مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم
که دلم بند نفس های کسی هست که نیست
با دلم بازی نڪن من بی تو رسوا می شوم
آشنای غربت اینجا و آنجا می شوم
عشق نا فرجام تو آتش به جانم میزند
با همه دلبستگیها باز تنها ميشوم
یاد تو زخمی به قلبم میزند هرشب ولی
با نوازش های تو یڪشب مداوا میشوم
ڪنج آغو شت اگر جایم دهی امشب مرا
من پر آوازه ترین معشوق دنیا میشوم
مينشینم امشبم در خلوت شبهای تو
با حضورت تا سحر من غرق رویا میشوم
دستهایت گر شود مهمان دستانم شبی
در میان دست تو افسون وشيدا ميشوم
چونڪه یڪ شب تا سحر یاد ترا خلوت ڪنم
من گريزان تر یقین،
از صبح فــــــــردا میشوم ...
مــي دوني مَـــرد کــيه ...؟
اگر دست کسی رو گرفتي و پس نزدی مَردي ...
اگر درد داشتی و دم نزدی مَـــردي ...
اگر غم داشتی و غم ندادی مَـــردي ...
اگر نداشتی و بخشیدی مَـــردي ...
اگر کم آوردی ولی کم نذاشتی مَـــردي ...
اگر دلت گرفت ولی دلگیر نکردی مَـــردي ...
اگر از خودت گذشتی مَـــردي ...
اگر گردنت رو به زمین خم بود مَـــردي ...
اگر جلوی نامرد قد علم کردی مَـــردي ...!