در رگ نازک شب ، یاد تو جریان دارد
دل من با تپش خاطره ها جان دارد
به گل نام تو سوگند ! که روییدن عشق
با طلوع نگه سبز تو امکان دارد
کوچه با آمدنت ، غرق صفا خواهد شد
دل به اعجاز قدم های تو ایمان دارد
رعد و برق نگهت ، کاش به دادم برسد
نبض سوزان کویرم ، تب باران دارد
هیچکس بر سر این سفره ، نمک گیر نشد
خوان رنگین دلم ، حسرت مهمان دارد
ک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد کاین ویرانه بوی گل گرفت
از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت
پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زیارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت
لعل گلرنگ تو را تا ساغر و مِی بوسه زد
ساقی اندیشه ام , پیمانه بوی گل گرفت
عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت
از شمیم شعر شورانگیز آتش، عاشقان
ساقی و ساغر، مِی و میخانه بوی گل گرفت