Like
Comment
Share
Discover posts
سلام عصر دوستان گلم بخیر الهی تاجهان باشد به شادی درجهان باشید عصرتون شاد و دلپذیر
Like
Comment
Share
Like
Comment
Share
دیر دارد می شود؛ دستی بجنبان؛ زود باش
سرد شد فالی که دم کرده است فنجان زود باش
دختر خان است و خاطرخواه او خان زاده ها
ضرب و زورت را بزن فرزند دهقان زود باش
گرچه ممکن نیست بعضی آرزوهایت ولی
گاه حتی غیرممکن دارد امکان زود باش
«عشق با یک شعر» را باور کن و باران که زد
شعر خود را روی چتر او بباران زود باش
دختر خان هم که باشد شعر خامش می کند
زود اما می رسد شعرت به پایان؛ زود باش
سرد شد فالی که دم کرده است فنجان زود باش
دختر خان است و خاطرخواه او خان زاده ها
ضرب و زورت را بزن فرزند دهقان زود باش
گرچه ممکن نیست بعضی آرزوهایت ولی
گاه حتی غیرممکن دارد امکان زود باش
«عشق با یک شعر» را باور کن و باران که زد
شعر خود را روی چتر او بباران زود باش
دختر خان هم که باشد شعر خامش می کند
زود اما می رسد شعرت به پایان؛ زود باش
Like
Comment
Share
ساعت درست رأس لبت ایستاده است
گاهی درنگ عقربه ها فوق العاده است
خوابیده بود ساعت قلبش هزار سال
مردی که قرن هاست سرازیر جاده است
هر چارشنبه ساعت پنج از تو می شنید:
یک ربع راه تا دل دریا پیاده است
گاهی درنگ عقربه ها فوق العاده است
خوابیده بود ساعت قلبش هزار سال
مردی که قرن هاست سرازیر جاده است
هر چارشنبه ساعت پنج از تو می شنید:
یک ربع راه تا دل دریا پیاده است
Like
Comment
Share
از روز ازل عاشق یکتای تو بود
یک عمر گرفتار معمای تو بود
چشمش به اناری ملس افتاد خدا
نزدیک که شد دید که لب های تو بود
یک عمر گرفتار معمای تو بود
چشمش به اناری ملس افتاد خدا
نزدیک که شد دید که لب های تو بود
Like
Comment
Share
آدم که نباید بدهد رأی سفید
پیروز مبادا بشود رأی سفید
با برف سپیدی که به یزد آمده است
انگار خدا نیز دهد رأی سفید
پیروز مبادا بشود رأی سفید
با برف سپیدی که به یزد آمده است
انگار خدا نیز دهد رأی سفید
Like
Comment
Share
بر عکس من او در هیجان غرق نبود
چشمش که مرا دید پر از برق نبود
من اهل بخیه بودم او عضو بسیج
کاش این همه بین من و او فرق نبود
چشمش که مرا دید پر از برق نبود
من اهل بخیه بودم او عضو بسیج
کاش این همه بین من و او فرق نبود
Like
Comment
Share
Like
Comment
Share
Like
Comment
Share
Showing 528 out of 1897