از دور وقتی عشق با حسرت نگاهم کرد غم های پنهانی ستایش گوی چاهم کرد از غصه بیرون آمدم آنگاه گفتم او یک مرتبه از بردگی انگار شاهم کرد من ساده بودم راه خود را رفتم
به وقت دیدنم آن مردمک ها در تلاطم نیست میان حرف هایت با عمل هایت تفاهم نیست تو گفتی عشق را فریاد خواهی کرد در این شهر چرا از عشق ما حرفی حدیثی بین مردم نیست