از کلام علی روشن ،آریایی غیرتی دارد کاین دلیل باشد او ،ریشه در این خاک دارد از روایات روشنی باشد،علی ز عرب را انتظاری نیست این خاک ما باشد چون،اتظار کورشی دگر دارد
از طلوعش سرخی گونه،شرم و حیا شود این بس از غروبش تیره و تاری،انتظار وقتِ کی دارد از سوی نگاه تو ، چنان عشقی بی پایان است هر حرف تلخ را چون ، مزه ای مثل عسل دارد
در بازی زندگی تو را یار بستم در حکم زمونه من تو را دل بستم هیچکس ندانست تو را بازی چیست من دانستم و تو را حکم بستم تو بهترین شاهی ز برتر بر ما من تو را سرباز بی دست عهدی بستم ((الهم عجل لولیک الفرج ))
زین جهانی اعتمادش که به من کور شَوَد تو زبان نه دل و در سینه شنیدی رفیق من و تو مثل دوتا کوه شدیم چه به دشتی چه به جنگل رفیق هیچ کس نتوان ، بد بگوید ما را بحث ما ریشه و خاک است رفیق