خوب نیست حال من حال تو حال ما سهم من از جغرافیا ریزگردها سهم تو از تاریخ سال بلا سهم ما از زندگی رخت سیاه سپید می نویسم سبز می پوشی سرخ می خوانیم سرزمین مادری
می آیم با بادهایی از سمت شمال می خوانم , ترانه ای با بادهای شرقی می رقصم , با ترنم بادهای غربی کنار آب , آتش , خاک می روم , با آوای بادهای گرم جنوبی بگذار , بگذار تا تمامی بادها بوزند زندگی , زندگی تغییر می کند
از یاد برده اسامی تمام خیابان ها را کافه ها,سینماها,پاتوق ها تمام کوچه های بن بست,پارک ها,قنادی ها حتی پلاک خانه ما را دلم می سوزد برای پستچی محله مان و صندوق های زرد رنگ در انتظار کجای عمر آدرس زندگی را گم کرده ایم