پرندۀ شعر بال میگشاید در بهشت کوچک تو بیهراس از مارها و عقابها از روی شاخسارانی که ساز و نی و ترانهاند و نغمههای یکدیگر را با جامها و بادها پاسخ میدهند
وضعیتها اضطراری داشتیم روز و شبها گریه زاری داشتیم رشتهها رشتند بر ما دیگران ما هم آنجا پنبهکاری داشتیم هرچه با باد صبا میگفت گل (مازیاران چشم یاری داشتیم)