فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #فرداتون
    詳細検索
  • ログイン
  • 登録

  • ナイトモード
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    約 • ディレクトリ • お問い合わせ • プライバシーポリシー • 利用規約 • 返金

    選択する 言語

  • Arabic
  • Chinese
  • Dutch
  • English
  • French
  • German
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu

時計

時計

ブログ

記事を閲覧する

市場

最新の製品

ページ

マイページ 気に入ったページ

もっと

フォーラム 探検 人気の投稿 ジョブ オファー 資金
時計 市場 ブログ マイページ すべてを見る

発見する 投稿

Posts

ユーザー

ページ

グループ

ブログ

市場

フォーラム

ジョブ

資金

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت: خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
همیشه این نکته را به یاد داشته باشیم که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
شخصي خانه اي به كرايه گرفته بود. چوب هاي سقف آن بسيار صدا مي كرد. صاحب خانه را خبر دادند تا مگر مرمتش كنند. او پاسخ گفت: چوب هاي سقف ذكر خداوند مي كنند. گفت: نيك است اما مي ترسم كه اين ذكر به سجود بينجامد!
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
زنبور عسلی در اطراف آتش بر افروخته نمرودیان پرواز می کرد. حضرت ابراهیم از او پرسید: زنبور، در اطراف آتش چه می کنی؟ آیا نمی ترسی که سوخته شوی؟زنبور گفت: یا ابراهیم آمده ام تا آتش را خاموش کنم!ابراهیم(با خنده) گفت: تو مگر نمی فهمی آب دهان کوچک تو هیچ تاثیری بر این آتش ندارد؟زنبور گفت: چرا می خندی یا ابراهیم؟ من به خاموش شدن یا نشدن آتش نمی اندیشم، بلکه به این می اندیشم که اگر روزی از من بپرسند آن هنگام که ابراهیم در آتش بود تو چه می کردی؟ بتوانم بگویم من نیز در کار خاموش کردن آتش بودم..
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
حكيم فرزانه اى پسرانش را چنين نصيحت مى كرد: عزيزان پدر! هنر بياموزيد، زيرا نمى توان بر ملك و دولت اعتماد كرد، درهم و دينار در پرتگاه نابودى است، يا دزد همه آن را ببرد و يا صاحب پول، اندك اندك آن را بخورد، ولى هنر چشمه زاينده و دولت پاينده است، اگر هنرمند تهيدست گردد، غمى نيست زيرا هنرش در ذاتش باقى است و خود آن دولت و مايه ثروت است، او هر جا رود از او قدرشناسى كنند، و او را در صدر مجلس جا دهند، ولى آدم بى هنر، با دريوزگى و سختى لقمه نانى به دست آورد.
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
عارفی شبی نماز همی کرد. آوازی شنید که: ای شیخ خواهی از آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟ عارف جواب داد: بارخدایا خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و از کرم تو می بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ کس سجودت نکند؟ آواز بر آمد : نه از تو, نه از من!!
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
چوپانى پدر خردمندى داشت. روزى به پدر گفت: اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه كه از پيروان آزموده انتظار مى رود يك پند بياموز! پدر خردمند چوپان گفت: به مردم نيكى كن، ولى به اندازه، نه به حدى كه طرف را لوس كند و مغرور و خيره سر نمايد.
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年

تقدیم دوستان خوبم

image
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年

image
お気に入り
コメント
シェア
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 年
بالاخره بـه کوچه مان رسیدم. خدای من ! چقدر آب در چاله چوله ها جمع شده اسـت ! قبل از بارندگی بـه نظر می رسید کـه کوچه ی بی عیب نقصی داریم!!! اما حالا می‌بینم کـه کوچه پر از چاله های‌ کوچک و بزرگ اسـت… بارش باران تقریباً قطع شده بود،فقط قطره هایی کوچک و با فاصله از آسمان می چکید و روی آب های‌ جمع شده در چاله می افتاد و حلقه های‌ زیبایی را بوجود می آورد… زنگ خانه را زدم. مادر درب را باز کرد و بـه من خیرمقدم گفت . لباس هایم را عوض کردم و کنار بخاری نشستم و مهمان یه فنجان چای گرم مادرم شدم…
お気に入り
コメント
シェア
Showing 917 out of 1936
  • 913
  • 914
  • 915
  • 916
  • 917
  • 918
  • 919
  • 920
  • 921
  • 922
  • 923
  • 924
  • 925
  • 926
  • 927
  • 928
  • 929
  • 930
  • 931
  • 932

オファーを編集

ティアを追加








画像を選択
ランクを削除する
この階層を削除してもよろしいですか?

レビュー

コンテンツや投稿を販売するには、まずいくつかのパッケージを作成します。 収益化

ウォレットで支払う

支払いアラート

アイテムを購入しようとしています。続行しますか?

払い戻しをリクエストする