فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #شبتون_بخیر
    جستجوی پیشرفته
  • وارد شدن
  • ثبت نام

  • حالت شب
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    در باره • فهرست راهنما • با ما تماس بگیرید • سیاست حفظ حریم خصوصی • شرایط استفاده • بازپرداخت

    انتخاب کنید زبان

  • Arabic
  • Chinese
  • Dutch
  • English
  • French
  • German
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu

تماشا کردن

تماشا کردن

وبلاگ

مقالات را مرور کنید

بازار

آخرین محصولات

صفحات

صفحات من صفحات لایک شده

بیشتر

انجمن کاوش کنید پست های محبوب شغل ها ارائه می دهد بودجه
تماشا کردن بازار وبلاگ صفحات من همه را ببین

کشف کردن نوشته ها

Posts

کاربران

صفحات

گروه

وبلاگ

بازار

انجمن

شغل ها

بودجه

علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال

دلم گرفته هر روز خیال میکنم که خدا به من رحم خواهد کرد و مرا خواهد کشت اما دوباره از خواب بیدار میشوم و روزی نو آغاز میشود تو نیستی و من زنده ام همین به اندازه کافی غم انگیز است شاید روزی بیاید که وقتی چشمانم را گشودم تو اولین تصویری نباشی که به ذهنم خطور میکند شاید روز بیاید که ازدواج کنم بچه های زیبایی داشته باشم که اسم هیچ کدام شبیه تو نباشد حتی شاید روزی بدون تو بدون درد نفس بکشم شاید …

پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
زندگی توی همین ثانیه محدود شود بین آغوش تو این حسرت من دودشود مرد راهم تو اگر مقصد راهم بشوی با تو مومن شده ام کاش گناهم بشوی
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
خداحافظ برای تو چه آسان بود ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت برای من غم تلخ جدایی داشت
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد تا که دیدم روی خندانت،نمیدانم چه شد عشق بود آیا ؟ جنون ؟ هرگز ندانستم چه بود تا سپردم دل به دستانت،نمیدانم چه شد تا که افتادم به دامت،رشته ی صبرم گسست تا که خوردم تیرِ مژگانت،نمیدانم چه شد تا گرفتی دستهایم را،دلم دیوانه شد تا نهادم سر به دامانت،نمیدانم چه شد گم شدم چون قایقی کهنه،میان موجها در شبِ زلفِ پریشانت،نمیدانم چه شد بی وفا…رفتی و من با خاطراتت مانده ام آن قرار و عهد و پیمانت…نمیدانم چه شد گفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد،ولی تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
هر روز در کفش‌های آن نادانی که مرا خیلی دوست می‌داشت مشتی نمک می‌ریختم به این امید که زودتر ترکم کند! چرا که می‌دانستم او مهمان ناخوانده و نا‌موقع عمرم است و مرا و شعرهایم را خواهد کشت …
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
می‌پسندم پائیز را که معافم می‌کند از پنهان کردن دردی که در صدایم می‌پیچد و اشکی که در نگاهم می‌چرخد … و به همه می‌گویم: سرما خورده‌ام …
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال
اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه، به خاطر اینه که واسه یه مدت طولانی قوی بوده…
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 سال

image
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 942 out of 1950
  • 938
  • 939
  • 940
  • 941
  • 942
  • 943
  • 944
  • 945
  • 946
  • 947
  • 948
  • 949
  • 950
  • 951
  • 952
  • 953
  • 954
  • 955
  • 956
  • 957

ویرایش پیشنهاد

افزودن ردیف








یک تصویر را انتخاب کنید
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟

بررسی ها

برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد

پرداخت با کیف پول

هشدار پرداخت

شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟

درخواست بازپرداخت