به قصد ضربه ای دیگر نشستی در کمین ، ای عشق !
خدا داند چه داری باز هم در آستین ، ای عشق !
در این سی سال و اندی عمر کردی آنچنان پیرم
که جا دارد بگویم ناز شصتت ، آفرین ، ای عشق !
رفیق نیمه راهم بوده ای هر چند می گفتی
که همراه منی تا لحظه های واپسین ، ای عشق !
درونم مرد آنکس که همیشه سر به راهت بود
جدا شد تا ابد راه من از تو بعد از این ، ای عشق !
تقاصم را زمانه از تو می گیرد ، خیالی نیست
جهان دار مکافات است ، بنشین و ببین ، ای عشق !