زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد
زندگی مجذور آیینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست
زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست.
ها غزل بانو! برایم شعر عالی پست کن
عکسی از شبهای قبل از خشکسالی پست کن
آنقدر دور از توام، رفته بهار از خاطرم
چند تا از غنچه های سرخ قالی پست کن
خسته می چرخم در این ویرانهء غرق سکوت
پاکتی از بوسه های خشک و خالی پست کن
با همان حافظ که در میخانه راهت داده بود
لحظه ای خلوت بکن، تعبیر فالی پست کن
پیش مردی که نگاهش تشنهء سرسبزی است
تکه ای از خاک گندمزار و شالی پست کن
از گلویم آب خوش پایین نرفته، تشنه ام
چشمه ای، دریاچه ای، نهر زلالی پست کن
راستی من بی نشانم، تمبر بر پاکت نزن
می رسد روزی به من، پس بی خیالش! پست کن
روزهای رفته که برنگشت.
دعاها که اثر نکرد.
فاصلهها که پر نشد.
خوابها که تعبیر نشد.
تو که نیامدی.
تو که مهربان نشدی.
تو حتی نگران هم نشدی.
نیامدی، نشد.
اما تمامِ این سالها به من آموخت دیگر منتظر نباشم.
منتظرِ هیچ قولی،
هیچ حرفی،
هیچ ایدهای،
اندوهِ نداشتنت، به من آموخت آنقدر قدرتمند هستم که از نبودنها و نشدنها، نخواهم مُرد.
آموخت، منتظر نباشم و با اعتماد به خودم جلو بروم نه با تحسین و تشویق دیگران، نه با وابستگی و منتظرِ دیگران بودن و این بزرگترین هدیهی تو بود.
هدیهای که نتوانست مرا به تو نزدیک کند اما توانست مرا به خودم نزدیک كند...
شاعر به سرش زد غزلی داشته باشد
تأکید به عشقی ازلی داشته باشد-
این شعر که با نام علی میشود آغاز
ابیاتِ به طعمِ عسلی داشته باشد
تردید نداریم که در عرش، خدا نیز
چون حیدرِ کرّار، یَلی داشته باشد!
هرچند اذان مدح خدا میکند اما
با ذکر تو "خَیرِ العَملی" داشته باشد
در آتشِ دوزخ نرود پای کسی که
یکذره به دل حُبّ علی داشته باشد...