درکوی خرابات ، کسی را چه نیاز است
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
دنبال تو
میگردم
مانند واژه ای محال
مانند غنچه ای در میان هزاران خار
مانند گلی از ایل و تبار باران
مانند شعری شبیه فردا
مانند ترانه ای در میان انتظار
مانند نگاهــی از پشتِ پنجره
دنبال تو می گردم
دنبال تویی که زندگی گمشده ام هستی
مانند کبوتری اسیر طوفان
مانند گلی تشنه ی باران
مانند قاصدکی در مشتِ تگرد
مانند تویی
شبیه تمامم ..