کوپه از ریل میزند بیرون کوپه دیگر سفر نمیخواهد کوپهای که تو توی آن باشی از خدا بیشتر نمیخواهد... ... دور من سیم خاردار نکش طرح امنیتیت مسخره است سهم ما - هرکجا نفس بکشیم - بعد از این جنگهای یکسره است فکر وضعیت سفید نباش این صدای مدام آژیر است گفتم از انفجار از گریه روزهایم چقدر دلگیر است.
چند بار از تو مرتکب شدهام بدترینهای روزگارم را؟ چند بار و چگونه میگیری فکر دلخوش کن فرارم را روی پله نشسته رو به حیاط سینی سبزی و هوای خنک به خودم فکر میکنم، و به تو شادی بیدوام بادکنک
دلم از ریل میزند بیرون از دو خط موازی بودن برو از باجهها بلیط بخر غرق شو توی بازی بودن برو از باجهها بلیط بخر برو از مرزهای من بیرون مصر، ایتالیا، سوئد، لندن برو از آسیای من بیرون
توی میدان جنگ میمانم پشت دیوار غزهی چشمت با تو میجنگم و تو میکشیام با تدابیر تازهی چشمت منفجر میشوم بدون دلیل بیتو در گوشهی خیابانت مثل بمبی که ناگهان افتاد وسط باغهای لبنانت