هنوز یادت نوازد تار و پودم نیارامد ز هجرت این وجودم نه رفتی از دلم هرگز نه می ری مرا مجنون نمودی من نبودم طلوعت را ستاره من شبانگاه چو دیدم درفضا این را سرودم
گر چه درس آزادگی را سالیان سال پس داده ام با خدا عهد که بستم با عشق زلال پس داده ام دوست گر پخته شدم هرگز خام نِبینی مرا گر نزد غزال و توامثال عیال ازدس داده ام