عجب بار غم هایی در دل من نهفته. عجب بیت شعر هایی در ذهن من شکفته. زبانم یاری کن این حجم از بی زبانی را چگونه گویم درد دل غافلان حیرانی را گم گشته اند در دنیای فانی دور شده اند از جهان اصلانی
بی جرم از تمام جهان ضربه میخورم من بی تو از زمین وزمان ضربه میخورم در این جهان به هیچکسی اعتبار نیست از مکر و حیله های زبان ضربه میخورم از دشمنان به طعنه و از دوستان به زخم! از خنجری که گشته نهان ضربه میخورم وقتی دلم هنوز به یاد تو میتپد... یعنی که دارم از ضربان ضربه میخورم! تنها توکل است به دادم رسیده است از هرچه جز خدای جهان ضربه میخورم
خدایا من به هر کس خوب کردم ضرر دیدم ، ندیدم هیچ سودی دگر خوبی نباید کرد آری که کردم از عطوفت حال دوری نه لطفی کن نه آشوبی بدر کن نه گل باشی،نه خاری باش،سر کن همه عمرم فقط کردم غلط طی بدی شیرینُ خوبی بود شوری
خداوندا خداوندا اَزان هایی که بُردن من به رسوایی غمَم چَندان فَراوان شُد که شد از قطره دریایی به دشمن ها شدم مظنون دریغا دوست دشمن بود چه سرمایی کشیدم من رِسد یارم به گرمایی چه راز هایی به او گفتم ولی اکنون پشیمانم اگر دیروز برگردم نگویم سِر به کانایی به دائم فکرِ من آن بودُ عقلم بر دلم بد باخت ز عَقلَت هم بگیر فرمان چه امروزی چه فردایی به ظاهر گول خوردم من نه باطن را ندیدم من ملاکم ظاهرَش نامَش،وَ فکرم بود زیبایی پشیمانی دگر سودی به این حالم ندارد پس چه بهتر آن،که او بی ما،رَوَد هرجای دنیایی لهف در پیش من باشد کُنَد تا مرگ همراهی دراین عالم چه دیدم من کشیدم من چه غم هایی دلم آشفته ناراحت ازین بی احترامی ها به کی حل میشود مشکل،ندارم من شکیبایی به چشمانم فشارامد که از بس ریخت مروارید شدم از اشک بارانی به کوری رفت بینایی تقاضایی ازت دارم اجابت کن خداوندا تو میدانی چه میخواهم تو بر هر چیز دانایی
حیف ازان عمر من، پای کسانی گذشت جای حمایت ز ما ، از من یارَش گذشت حال دگر غم اثر ، بر دل ما نیکند چونکه هزاران بلا بعد اثر میکند دوست اگر دوستی پس حسدت چیست دوست؟ رویِ تورا یافتم دوست ماهم دوروست از تو ندارم گله وای ازین اسکلت وای ازان آدمی، کفر بگوید بهت گُل به تو دادم ولی خار تو دادی به من دست تو زیبا شُدش،زخم شُدش دست من ظاهر او گل ولی باطِنِ او خار بود معرفتش هم به من طعنه و آزار بود دل که کثیری سخن داره ولیکن نگم چون که اگر هم بگم حل نشود مشکلم