فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها فیس بوک ایران  ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    #شبتون_بخیر
    Erweiterte Suche
  • Anmelden
  • Registrieren

  • Nacht-Modus
  • © 2025 فیس بوک ایران ، شبکه اجتماعی تکواژه ها
    Über Uns • Verzeichnis • Kontaktiere uns • Datenschutz • Nutzungsbedingungen • Rückerstattung

    Wählen Sprache

  • Arabic
  • Chinese
  • Dutch
  • English
  • French
  • German
  • Italian
  • Japanese
  • Korean
  • Persian
  • Russian
  • Spanish
  • Swedish
  • Turkish
  • Urdu

Betrachten

Betrachten

Blog

Artikel durchsuchen

Markt

Neueste Produkte

Seiten

Meine Seiten Gefallene Seiten

mehr

Forum Erforschen Beliebte Beiträge Arbeitsplätze Bietet an Förderungen
Betrachten Markt Blog Meine Seiten Alles sehen

Entdecken Beiträge

Posts

Benutzer

Seiten

Gruppe

Blog

Markt

Forum

Arbeitsplätze

Förderungen

mason Masonethan
mason Masonethan  hat sein Profilbild geändert
2 Jahre

image
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre

روز خوبی برای تک تک شما دوستان محترم از خداوند منان خواهانم

image
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre

image
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
ساقی اگرم می ندهی می‌میرم ور ساغر می ز کف نهی می‌میرم
پیمانهٔ هر که پر شود می‌میرد پیمانهٔ من چو شد تهی می‌میرم
از بیم رقیب طوف کویت نکنم وز طعنهٔ خلق گفتگویت نکنم
لب بستم و از پای نشستم اما این نتوانم که آرزویت نکنم
دانی که چها چها چها میخواهم وصل تو من بی سر و پا می‌خواهم
فریاد و فغان و ناله‌ام دانی چیست یعنی که ترا ترا ترا می‌خواهم
یا رب تو مرا به یار دمساز رسان آوازهٔ دردم بهم آواز رسان
آن کس که من از فراق او غمگینم او را به من و مرا به او بازرسان
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
مجنون و پریشان توام دستم گیر سرگشته و حیران توام دستم گیر
هر بی سر و پا چو دستگیری دارد من بی سر و سامان توام دستم گیر
آگاه بزی ای دل و آگاه بمیر چون طالب منزلی تو در راه بمیر
عشقست بسان زندگانی ور نه زینسان که تویی خواه بزی خواه بمیر
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز جان جز سخن عشق تو نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد تا مهر کس دگر در ان نروید هرگز
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
عاشق که تواضع ننماید چه کند شبها که به کوی تو نیاید چه کند
گر بوسه دهد زلف ترا رنجه مشو دیوانه که زنجیر نخواهد چه کند
هرگز دلم از یاد تو غافل نشود گر جان بشود مهر تو از دل نشود
افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید فی‌الحال دلم خون شد و از دیده چکید
چشم تو نکو شود به من چون نگری تا کور شود هر آنکه نتواند دید
جانم به لب از لعل خموش تو رسید از لعل خموش باده نوش تو رسید
گوش تو شنیده‌ام که دردی دارد درد دل من مگر به گوش تو رسید
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان ور رای جفا داری اینک سر و تشت
آنرا که قضا ز خیل عشاق نوشت آزاد ز مسجدست و فارغ ز کنشت
دیوانهٔ عشق را چه هجران چه وصال از خویش گذشته را چه دوزخ چه بهشت
آن دل که تو دیده‌ای زغم خون شد و رفت وز دیدهٔ خون گرفته بیرون شد و رفت
روزی به هوای عشق سیری میکرد لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت
از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت بگذاشت مرا و جستجوی تو گرفت
اکنون ز منش هیچ نمی‌آید یاد بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست جور تو از آنکشم که روی تو نکوست
مردم گویند بهشت خواهی یا دوست ای بیخبران بهشت با دوست نکوست
پرسید ز من کسی، که معشوق تو کیست؟ گفتم که فلان کَس است، مقصود تو چیست؟
بنشست و به های‌های بر من بگریست کز دست چنان کسی تو چون خواهی زیست؟
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی باید زیست
از من اثری نماند این عشق ز چیست چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
ای دیده نظر کن اگرت بینایی ست در کار جهان که سر به سر سودایی ست
در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین تنها خو کن که عافیت تنهایی ست
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
عشق تو بلای دل درویش منست بیگانه نمی‌شود مگر خویش منست
خواهم سفری کنم ز غم بگریزم منزل منزل غم تو در پیش منست
دردیکه ز من جان بستاند اینست عشقی که کسش چاره نداند اینست
چشمی که همیشه خون فشاند اینست آنشب که به روزم نرساند اینست
آنرا که حلال زادگی عادت و خوست عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب همه عیب کسان می‌نگرد از کوزه همان برون تراود که دروست
زان می خوردم که روح پیمانهٔ اوست زان مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
دودی به من آمد آتشی بر من زد زان شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
علیرضا عباسی
علیرضا عباسی  
2 Jahre
چون نیست زهرچه نیست جز باد بدست چون هست بهر چه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه نیست در عالم نیست پندار که هرچه هست در عالم هست
ناکامیم ای دوست ز خودکامی توست وین سوختگیهای من از خامی توست
مگذار که در عشق تو رسوا گردم رسوایی من باعث بدنامی توست
سرمایهٔ عمر آدمی یک نفس است آن یک نفس از برای یک هم نفس است
با هم نفسی گر نفسی بنشینی مجموع حیات عمر آن یک نفس است
گنجم چو گهر در دل گنجینه شکست رازم همه در سینهٔ بی کینه شکست
هر شعلهٔ آرزو که از جان برخاست چون پارهٔ آبگینه در سینه شکست
Gefällt mir
Kommentar
Teilen
Showing 748 out of 1950
  • 744
  • 745
  • 746
  • 747
  • 748
  • 749
  • 750
  • 751
  • 752
  • 753
  • 754
  • 755
  • 756
  • 757
  • 758
  • 759
  • 760
  • 761
  • 762
  • 763

Angebot bearbeiten

Tier hinzufügen








Wählen Sie ein Bild aus
Löschen Sie Ihren Tier
Bist du sicher, dass du diesen Tier löschen willst?

Bewertungen

Um Ihre Inhalte und Beiträge zu verkaufen, erstellen Sie zunächst einige Pakete. Monetarisierung

Bezahlen von Brieftasche

Zahlungsalarm

Sie können die Artikel kaufen, möchten Sie fortfahren?

Eine Rückerstattung anfordern