خیزید و خز آرید که هنگام خزانست باد خنک از جانب خوارزم وزانست آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزانست گویی به مثل پیرهن رنگرزانست دهقان به تعجب سر انگشت گزانست کاندر چمن و باغ، نه گل ماند و نه گلنار
چیزی که ویرانمان میکند پاییز نیست مثل کودکی که با بیاعتنایی به سیبی نگاه میکند به آسمان خیره ماندهام آسمانی که بین طلوع و غروبش حتی سنجاقکی پوست نمیاندازد آسمانی که روزش نیمی خورشید و نیمی زخم است و شبش نیمی اضطراب و نیمی ماه
وقتی که میرفتی، بهار بود تابستان که نیامدی، پاییز شد پاییز که برنگشتی، پاییز ماند زمستان آمد اگه نیایی، پاییز میماند تو را به دل پاییزیات قسم میدهم فصلها را به هم نریز
پسندیدن
اظهار نظر
اشتراک گذاری
Showing 1046 out of 1938
ویرایش پیشنهاد
افزودن ردیف
لایه خود را حذف کنید
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ردیف را حذف کنید؟
بررسی ها
برای فروش محتوا و پست های خود، با ایجاد چند بسته شروع کنید. کسب درآمد
پرداخت با کیف پول
هشدار پرداخت
شما در حال خرید اقلام هستید، آیا می خواهید ادامه دهید؟