موﻓﻘﯿﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﯿﺴﺖ!
ﭘﯿﭽﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺷﮑﺴﺖ
ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ
ﺳﺮﻋﺖ ﮔﯿﺮ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻨﻔﯽ
ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ
ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﯾﺪﮐﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﻣﻮﺗﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ
ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ
ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ
"ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ می شود
ﮔﺎﻫﯽ ﻭقت ها ﺑﺎﯾﺪ یک ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺰﺍﺭﯼ
ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ
ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ
ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ
ﺑﺎﺯ زمین بخوری و بلند بشی ﻭ قوی تر برگردی
باید بری جلو تا به خود واقعیت برسی...
❣
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ!!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،
ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ
ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ!
ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﻌﺪﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ
ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ...
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ...!
باید منِ بی حوصله را هم بپذیری
ای عشق، نگو "نه" ... تو "بلا"ی همه گیری
پیچیده در اندامم، سلول به سلول
فریاد پشیمانیِ زندانیِ پیری
آن لرزش یکریز در آن گوشه دریا
دستان غریقی ست، نه امواج حقیری
خونریزی روحم نفسی بند نیامد
ای مرهم دلبند! تو از تیره تیری
بیرون زدم و گشتم و پرسیدم و گفتند:
رازی ست که بهتر که ندانی و بمیری...
پنهان مکن ای رودِ روانی، جرَیان چیست؟!
با یادِ که آواره هر کوره کویری؟
شور و شرت ای عشق، سرٍ هر گذری هست
هم تعزیه خوانی تو و هم معرکه گیری
#محمد_مهدی_سیا
ای کاش که این سوخته دل حوصلـه می کرد
از سوزِ جدایــیِ تـــو کمتـــر گـلــــه می کرد
رفتی و فروریخـــــتـم؛ ای کــاش کسی بود
امدادرسانـــی پس از ایــن زلــزلــه می کرد
یاد آر دو چشمـی که چو گیسوی تو می دید
سلسال روان از خَــمِ آن سلســلــه می کرد
افسوس ندانست دلــت: زخـــــــم... دلم را
شمشیر نمی کرد که این فاصـــله می کرد
کشتیِ نگاهت همه جا رفــت ؛ چه می شد
گاهی سفری هم سوی این اسکله می کرد؟
بیهــوده چه نالــیـــــم ؟ که دل بایـــد از آغاز
فکرِ گـــــذر از سختــــی این مرحله می کرد
شهرها پرشده از عشق ولی مصنوعی
مثل دکان پراز جنس ولی مرجوعی
همه ی قول و قرار و غزلم اجباریست
عاشقی ها همگی در اثر بیکاریست
همه چون شال فقط دست به گردن دارند
مثل قحطی زده ها میل به خوردن دارند
معنی عشق شده رفتن جای خلوت
بوسه هاشان همگی بارقه ای از شهوت
هرکجا مینگری جای هوس مشهود است
توی این شهر فقط راه خدا مسدود است
بگریزم من ازاین شهرودگر رفتن را
بکنم پیشه نبینند دگر چون من را
بیدلی پیشه کنم خرقه زاهد تنگ است
دل من با همه ی خلق دگر در جنگ است
هم نشین گل اگر باشی معطر میشوی
سرتر از صدها گلاب قمصر میشوی
همنشین با بی خردبی اعتبارت میکند
پیش استاد سخن بی شک سخنور میشوی
از زمین بگذر مسافر خانه ای متروکه است
آسمان باشی گذرگاه کبوتر میشوی
هم صدای بلبل خوشخوان نباشی جغد شوم
پیش لامذهب بدان کم کم تو کافر میشوی
عشق را معنی به بد مستی مکن سنگ صبور
پیش لیلای زمان مجنون دیگر میشوی
قلب دیوانه به هر حال ، خطا خواهد کرد ،
رفتهای ؛ پشت سرت باز دعا خواهد کرد !
دوری ، از ما دو رفیق ابدی میسازد
پیش هم بودن ما ، جنگ به پا خواهد کرد
برگ خشکیده هر آنقدر مصمم باشد
ساقهاش را غم پاییز ، جدا خواهد کرد
نیستی تا که ببینی غم بیدلداری ،
با دل خستهی این مرد چهها خواهد کرد
مطمئن باش که این آه نه چندان سوزان
آنچه را با تو نکردهست ، خدا خواهد کرد ...
محسن_نظری
حسی درونم داد زد: باید بغل می کردی اش
قدری جلو می آمدی شاید بغل می کردی اش
گفتم که ترسیدم ولی او داد زد این بدتر است
یا خوب پس می راندی اش، یا بد بغل می کردی اش!
گفتم: دلم...گفت: اضطراب! گفتم دلش... گفت آه نه!
فکر دلش بودی که صد در صد بغل می کردی اش
گفتم اگر بعد از بغل دیوانه می شد؟ گفت باز
وقتی که آن دیوانگی سر زد بغل می کردی اش
گفتم ولی او رفته و من ماندم و دستان من
دستم پشیمان داد زد : باید بغل می کردی اش...
نیلوفر_کبیری
برای این منِ آواره مهلتی خوب است
قبول کن شبِ تهرانِ نکبتی خوب است
قرارمان سر "فرصت" که منتظر ماندن
برای آدم آواره فرصتی خوب است
چقدر قهوه ای اش دیدم و ندانستم
که از نگاه تو این شهر لعنتی خوب است
مرا به جرعه ای از چشمهات مهمان کن
که چای سبز برای سلامتی خوب است
تو پلک می زنی و پُتک میخورد به سرم
شکنجه کُش شدن از بمب ساعتی خوب است
تو کوه نیستی اما اگر خروش کنی
عبور سیل به این پرحرارتی خوب است
🦋شب سرودن تو خستگی نمیفهمم
تراش دادن این سنگ قیمتی خوب است🦋
نازارکم__هناسکم