تیغ بُرّان گر به دستت
داد چرخ روزگار.



هر چه می‌خواهی بِبُر
اما مَبُر نان کسی...


🌷سعدی

پیشِ مردم کج مکن" گردن که حیرانت کنند...


آبرویت برده و بدتر پریشانت کنند...


سفره دل باز کن هنگام سجود،


پیشِ " الله" کن گدایی،تا که "سلطانت" کند..

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم


یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم


شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

‌دلیل اینکه آدمها به‌دشواری شاد می‌شوند این است که همواره گذشته را بهتر از آنچه بوده، حال را بدتر از آنچه هست و آینده را نامشخص‌تر از آنچه خواهد بود، می‌بینند !

اگر بغصم ترک خورده

اگر گاهی نمیخندم

دلیلش را تو میدانی

که بی اندازه دلتنگم

گفتم دل و دین بر سر کارت کردم



هر چیز که داشتم نثارت کردم



گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی



آن من بودم که بیقرارت کردم

نگاه دار
دلی را
که برده‌ای
به نگاهی..!

تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من





تویی شرط و شروط من ،اگر گاهی مسلمانم....

خرم آن دم که چو

حافظ بتولای وزیر


سرخوش از ميكده با

دوست به كاشانه روم

مرا تا جان بود جانان تو باشی



ز جان خوش‌تر چه باشد آن تو باشی