دوست داشتن را باید دید از
چه نوع دوست داشتنی است ؛
آیا مانند شیر است که آهو دوست دارد و گربه که موش دوست دارد ؟!
باید دید وقتی کسی میگوید
دوستت دارم آیا معنیاش این است که میخواهد ما را خرج خودش کند
و ما را بخورد و ما را به مصرف خودش برساند ؟
یا دوستت دارم به این معنی است
که تو دوست من هستی
و خاطرت پیش من عزیز است
و اگر کاری داشتی برایت انجام میدهم ،
اگر بیمار شدی تا صبح برای تو بیدار میمانم ...
الهی قمشهای
خودت را تمام نکن ؛
برایِ کسانی که ظاهراً رفیقند و باطناً ، رقیب !
کسانی که هیچ اعتباری به حرف هایشان نیست .
تمامت را برایِ خودت نگه دار .
من آدم هایِ این حوالی را خوب می شناسم ،
از معما و مشغولیتِ ذهنی بیزارند ...
آمده اند خودت را برایشان حل کنی تا با خیالِ راحت بروند ...
عمیق باش ،
عجیب باش ،
شبیهِ بِرمودایی ناشناخته ؛
که در گردابِ ابهام ، غرقت می کند !
حواست باشد ؛
آدم هایِ اینجا ، بدجور تنوع طلب و کنجکاوند ،
فقط دنبالِ اکتشافاتِ تازه می گردند !
ای که از معجزهی عشق تو شاعر شدهام
به غزلخوانیِ چشمان تو فاخر شدهام
کار هر شعبدهای وصف تو را گفتن نیست
گفتهام از تو غزل، جزء مفاخر شدهام
همه ی شوکت شعرم شرر شور تو بود
با تو بر لکنت هر قافیه قاهر شدهام
همه از دولت مهر تو غزلسازم من
وَ زِ احساس تو آن شاعر ماهر شدهام
واژهها از تب تو سُکر بهشتی دارند
من ز اعجاز دو چشمان تو ساحر شدهام
ای مقدس! تن تو صحن و عبادتگاه است
به هوای حرم عشق تو زائر شدهام
ای ضمیر همهی مقصد و مقصود دلم
در پی وصل تو مغموم ضمائر شدهام
چه بگویم که تو را در خور تو وصف کنم
گرچه صاحب سخن اما ز تو قاصر شدهام
هر غزل گفتهام از سلسلهی شوکت تو
پس از اتمام غزل شاعر شاکر شدهام
ظاهر و باطن احساس منی ای خود من
من که در بطن تو دنبال مظاهر شدهام..
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
حافظ