تو کجایی که برای دل ِ تو مست شدم
سر از این خاک بر آورده ز نو هست شدم
تو کجایی که ز بوی تن تو بود شدم
با تو چون خانه یکی بود چنین عود شدم
تو کجایی که من از هجر تو بیمار شدم
وز برای تن بیمار خودم دار شدم
تو کجایی که غزل باز و غزل ساز شدم
تا سحر با غزل و میکده دمساز شدم
تو کجایی که من از بودن تو داد شدم
در میان همه شاهان چو شه راد شدم
تو کجایی که چنین مست و خراب تو شدم
دل ِ من باده و من کوزه شراب تو شدم
تو کجایی که منم عاشق پروانه شدم
تا رسیدم به برت یکسره من راز شدم
تو کجایی که به خود من غل و زنجیر شدم
به فریبایی دنیای تو نخجیر شدم
عمر ما كوتاه دستان در غم دنيا گذشت
خوب يا بد بود دور زندگی از ما گذشت
دور شادی بود عهد كودكی ليكن نماند
وقت عشرت بود ايّام شباب اما گذشت
جز پريشانی دلا از اشک بيحاصل چه سود
سيل را ويرانی اندر پی بود هرجا گذشت
طعم شادی ز آن ندانستم كه در ملک وجود
لحظهای در بی غمی نگذشت بر من تا گذشت
ناز دانه ام
دیگر تو را نمی نویسم،
نمی سرایمت.
مرا با شعر و شاعری چه کار
میخواهم زراعت کنم.
تو را باید کاشت
درست وسط قلبم،
میان چشمهایم
و روی لبهایم
تو را باید جور دیگری دوست داشت...
#یاس_کرمانی
آدمها....
گاهی در زندگی ات می مانند!
گاهی در خاطره ات!
آن ها که در زندگی ات می مانند؛
همسفر می شوند....
آن ها که در خاطرت می مانند:
کوله پشتیٍِ تمامٍ تجربیاتت برای سفر....
گاهی تلخ
گاهی شیرین
گاهی با یادشان لبخند می زنی
گاهی یادشان لبخند از صورتت بر می دارد....
اما تو لبخند بزن
به تلخ ترین خاطره هایت حتی....
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هر چه بود؛هر چه گذشت
تو را محکمتر از همیشه و هر روز
برای کنار او قدم برداشتن ساخته است....