طومارِ خوش عمر مرا یکسره پیچید
وقتی که پرستوی دلم پر زد و کوچید
خورشید میان افقِ سرخ فرو رفت
خونِ دل من بود که بر واقعه پاشید
جز پاسخ بی مهری و رد هیچ ندیدست
موجی که سرِ صخره سرش را زد و کوبید
ای شوکت و ای مسند و آوازه ی مصری
صد بار دل از چاه حسدهای تو لرزید
از خنده ی اجباری من در پس هر غم
خندید به من آینه وقتی که مرا دید
تأویل تو سودی ندهد ، قحطی مهرست
صد نیل اگر یکسره پس رفته و خشکید
در پیش من از شرم ، رخش سرخ و سرش زیر
شد لاله ی وارونه ی من پیچک هر بید
مــرد وقــتــے #عــاشــق زنــے مــیــشــود
در دل خــود پــنــهانــش مــیــڪــنــد
مــبــادا ڪــه دیــگــران او را بــدزدنــد،
اما زن وقــتــے #عــاشــق شــد آن را جــار مــیــزنــد تــا ڪــســے بــراے نــزدیــڪ شــدن بــه آن مــرد تــلــاش نــڪــنــد ...
مــرد بــه خــاطــر یــڪ عــقــیــده هرڪــســے را قــربــانــے مــیــڪــنــد و زن بــه خــاطــر یــڪ نــفــر هر عــقــیــدهاے را ...
مــرد عــقــل اســت و زن قــلــب ...
به همــیــن خــاطــر در هر رابــطــهاے زن بــیــشــتــر از مــرد اذیــت مــیــشــود ...
ارشان (جواد) صابر مختاری
حذف نظر
آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید؟